۲-۵-۱-۳ دانشگاه بروکراتیک ۵۶
۲-۵-۱-۴ دانشگاه سیاسی ۵۶
۲-۵-۱-۵ دانشگاه هرج و مرج طلب ۵۷
۲-۵-۱-۶ دانشگاه سایبرنتیک ۵۸
۲-۶ کارکردهای دانشگاه و نگرش به آموزش عالی ۵۸
۲-۶-۱ کارکردهای اقتصادی ۵۹
۲-۶-۲ کارکردهای اجتماعی ۶۱
۲-۶-۳ کارکردهای فرهنگی ۶۲
۲-۶-۴ کارکردهای سیاسی ۶۴
۲-۷ نگرش به آموزش عالی ۶۶
۲-۷-۱ مفهوم نگرش و چگونگی شکلگیری آن ۶۶
۲-۷-۲ ابعاد نگرش به آموزش عالی ۷۰
۲-۸ آموزش عالی و جنسیت ۸۲
۲-۸-۱ تحلیل کمی مشارکت زنان در آموزش عالی ۸۳
۲-۸-۲ نظریههای تبیینکننده افزایش مشارکت زنان در آموزش عالی ۸۴
۲-۸-۲-۱ نظریۀ سرمایه انسانی ۸۴
۲-۸-۲-۲ نظریه تحلیل هزینه و فایده ۸۶
۲-۸-۲-۳ نظریه انتخاب عمومی ۸۷
۲-۸-۲-۴ نظریه تضاد ۸۸
۲-۸-۲-۵ نظریه فمینیستها ۸۹
۲-۸-۳ رابطۀ هویت با آموزش ۹۰
۲-۸-۴ خودپنداره ۹۲
۲-۸-۴-۱ تعریف خودپنداره ۹۲
۲-۸-۴-۲ خودپنداره تحصیلی ۹۳
۲-۸-۴-۳ هویت و پیشرفت تحصیلی ۹۶
۲-۹ هویت نقش جنسیتی ۹۹
۲-۹-۱ تعریف هویت نقش جنسیتی ۹۹
۲-۹-۲ نظریه های شکل گیری هویت نقش جنسیتی ۱۰۱
۲-۹-۲-۱ نظریه چودورو ۱۰۱
۲-۹-۲-۲ نظریه گیلیگان ۱۰۳
۲-۹-۲-۳ نظریه فمینیستها درباره کلیشههای جنسیتی ۱۰۶
۲-۹-۲-۴ نظریه پارسونز درباره تقسیم جنسیتی نقشها ۱۰۷
۲-۱۰ سرمایه فرهنگی ۱۰۹
۲-۱۰-۱ عادتواره و نقش آن در شکلدهی به زائقه ۱۱۶
۲-۱۰-۲ سرمایه فرهنگی و آموزش عالی ۱۱۹
۲-۱۱ پیشینه تحقیق ۱۲۵
۲-۱۱-۱ تحقیقات داخلی ۱۲۵
۲-۱۱-۲ تحقیقات خارجی ۱۳۵
۲-۱۲ چارچوب نظری ۱۴۰
۲-۱۲-۱ فرضیههای تحقیق ۱۴۳
فصل سوم: روش شناسی تحقیق (متدولوژی) ۱۴۵
۳-۱روش ۱۴۵
۳-۱-۱ جامعه آماری ۱۴۶
۳-۱-۲ حجم نمونه ۱۴۶
۳-۱-۳ نمونهگیری ۱۴۶
۳-۲ تعاریف عملیاتی متغیرها و واژه های کلیدی ۱۴۷
۳-۲-۱ نگرش ۱۴۷
۳-۲-۲ آموزش عالی ۱۴۷
۳-۲-۳ سرمایه فرهنگی ۱۴۸
۳-۲-۴ هویت نقش جنستی ۱۵۰
۳-۳ منابع پرسشنامه ۱۵۱
۳-۳-۱ ابزار اندازهگیری (روایی، اعتبار و نمرهگذاری) ۱۵۲
۳-۳-۲ هویت جنسیتی و عدالت جنسیتی ۱۵۴
۳-۳-۲-۱ تساوی ۱۵۵
۳-۳-۲-۲ تناسب ۱۵۶
۳-۳-۳ هویت جنسیتی، نقشها و انتظارات ۱۵۷
۳-۳-۳-۱ نقشهای خانوادگی ۱۵۷
۳-۳-۳-۲ نقشهای شغلی ۱۵۸
۳-۳-۳-۳ نقشهای تحصیلی ۱۵۹
۳-۳-۳-۴ نقشهای سیاسی- اجتماعی ۱۶۰
۳-۳-۴ روش تجزیه و تحلیل دادهها ۱۶۲
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل یافته های تحقیق ۱۶۳
۴-۱ تجزیه و تحلیل دادهها ۱۶۳
فصل پنجم: نتیجه گیری و پیشنهادات ۱۹۷
۵-۱ نتیجهگیری ۱۹۸
۵-۲ پیشنهادات ۲۰۱
منابع ۲۰۳
ضمیمه ۲۲۰
مقدمه
پیروزی انقلاب اسلامی و در پی آن انقلاب فرهنگی و پاک سازی دانشگاه ها از عناصر بیگانه، موجب گردیده، سطح اعتماد خانواده ها به دانشگاه ها افزایش یابد و شرایط برای دختران که تا به حال امکان کمی برای حضور در دانشگاه ها داشتند، بهبود یابد. به مرور پس از جنگ تحمیلی، با اشاعه هرچه بیشتر فرهنگ مدرنیته، فضای عمومی کشور دستخوش تغییراتی شد. رشد شهرنشینی بار دیگر فزونی گرفت و توسعه اقتصادی به عنوان برنامه اصلی نزد دولت مردان ارزش فوق العاده یافت. خانه های پایتخت به آپارتمان ها و برج های مجلل تبدیل شد و روند صعودی تورم و فشار طاقت فرسای اقتصادی برگرده خانواده ها تحمیل گردید. دیگر مردان به تنهایی قادر به تأمین معاش برای خانواده نبودند و زنان باید به کمک همسران خود می شتافتند. از طرفی رسالت رسانه ملی تبلیغات پیرامون اشتغال و تحصیل زنان را در قالب های مختلف به ویژه مجموعه های تلویزیونی، رونق بخشید. از طرفی دیگر، شهرهای بزرگی چون تهران به عنوان توزیع کننده الگو در تمام خرده فرهنگها، الگوهای رفتاری و زندگی را به طرق مختلف انتقال میداد و الگوبرداری جوانان شهرستانی را موجب شد و به این ترتیب در عرض چند سال از نوع پوشش گرفته تا حرف زدن، تهرانی شد و از آن جمله بود میل به خروج از خانه ها برای دختران. پس از آن مدرنیته به تدریج آثار فرهنگی خود را نیز نمایانگر ساخت و تبلیغ استقلال زنان از درآمد مردان، مقابله با تعاریف خانواده سنتی و .دختران را هر چه بیشتر به سمت دانشگاه ها کشاند و از طرفی با تأسیس دانشگاه های مختلف و فزونی دانشجو و فارغ التحصیل سطح کارشناسی، دیگر داشتن مدرک تحصیلی امتیاز ویژه ای برای به دست آوردن فرصت های شغلی نبود و به مرور باعث شد پسران انگیزه لازم را برای ادامه تحصیل در دانشگاه از دست بدهند و فرصت دوران جوانی را صرف به دست آوردن فرصت شغلی نمایند و این عرصه را برای دختران مهیا نمود تا در رقابتی به نام کنکور موفق تر عمل نمایند. البته نظام وظیفه سربازی هم به عنوان یک عامل دیگر در این روند موثر بوده است. پسران که بعد از پایان دوره تحصیلات عمومی برای اولین بار موفق به ورود در دانشگاه نمی شدند باید به خدمت سربازی می پرداختند. و فرصت کمتری برای سرمایه گذاری در این زمینه داشتند. در چند سال اخیر، ترکیب جنسیتی در دانشگاه ها، از جمله مسائلی است که توجه تحلیل گران مسائل اجتماعی را به خود جلب کرده است. آنچه از تحلیل و توجه به آمارهای موجود در این باره به دست می آید، افزایش تعداد روز افزون دختران در دانشگاه ها و کاسته شدن تعداد پسران است. برخی، این پیامدها که موجب حضور فعال دختران در بدنه اشتغال مدیریت کشور در سال های آتی می شود، فرصت طلایی زنان ارزیابی می کنند و برخی دیگر این پیامدها را که می تواند توازن اجتماعی را دستخوش تغییر کند با نگرانی دنبال می کنند.
۱-۲ مسئله تحقیق
همواره نگرش به آموزش عالی دستخوش تغییرات بوده است به گونهای که در طول تاریخ روند ورود مردان و زنان به دانشگاهها در سراسر جهان متفاوت گزارش شده است. کینگز بری[۱] (۲۰۰۷) گزارش میکند طی سالهای ۱۹۰۰ ﺗــﺎ ۱۹۳۰ ﻣــﺮدان و زﻧــﺎن ﺑــﻪ ﻧــﺴﺒﺖ ﯾﮑـﺴﺎن وارد دانشگاهها ﺷــﺪﻧﺪ. ﺑﻌـﺪ از ﺟﻨــﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ دوم ﺑـﻪ ﺧـﺎﻃﺮ ﺗـﺴﻬﯿﻼﺗﯽ ﮐـﻪ در اﺧﺘﯿـﺎر ﻣﺮدان از ﺟﻨﮓ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻗﺮار داده ﺷﺪ، دانشگاهها ﺑﺎ اﻓﺰاﯾﺶ ﺗﻌﺪاد ﻣﺮدان روﺑﺮو ﺷـﺪﻧﺪ و اﮐﻨـﻮن ﺑـﻪ ﺧﺎﻃﺮ آﻣﻮزشﻫﺎی ﻣﺨﺼﻮﺻﯽ ﮐﻪ زﻧﺎن در زﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮد ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ و ﺟﻬﺖ اﻓﺰاﯾﺶ آﮔﺎﻫﯽ و دﺳـﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺣﻘﻮق واﻗﻌﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎ ﻧﺮخ ۱۷ درﺻﺪ ﺑﯿﺶ از ﻣـــﺮدان وارد ﺳﯿـــﺴﺘﻢ آﻣـــﻮزش ﻋـــﺎﻟﯽ میشوند (لیاقتدار و همکاران، ۱۳۸۸: ۷۳).
به مرور زمان و بر اساس فرهنگهای مختلفِ جوامع، روند گرایش به آموزش عالی بر حسب جنسیت متفاوت بوده است. ورود زنان در جهان به آموزش عالی رشد روزافزونی داشته است بطوری که در کشورهایی چون اﻣﺮﻳﻜﺎ، اﻳﺘﺎﻟﻴﺎ، اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن، ﻓﺮاﻧﺴﻪ، اﺳﺘﺮاﻟﻴﺎ و اﻳﺮان درﺻـﺪ داﻧـﺸﺠﻮﻳﺎن زن از ﻛﻞ داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺑﻴﺶ از ۵۰ درﺻﺪ ﺑﻮده اﺳﺖ. در سال تحصیلی ۸۳- ۱۳۸۲ در مجموع ۲۶۱۴۰۱ نفر برای نخستین بار در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور، (حضوری و نیمه حضوری) پذیرفته شده و ثبت نام کردهاند که از این تعداد ۱۴۱۰۰۲ نفر (۹۴/۵۳ درصد)را زنان و ۱۲۰۳۹۹ نفر (۰۶/۴۶ درصد) را مردان تشکیل میدادند در سال تحصیلی۸۴ 1383-این آمار به (۶۵/۵۷ درصد) زن و (۳۵/۴۳ درصد) مرد تغییر یافت. در سال تحصیلی ۸۵- ۱۳۸۴ این آمار به (۷/۶۳ درصد) زن و (۵۳/۳۷ درصد) مرد تغییر یافت. (آمار سازمان سنجش کشور به نقل از طباطبایی یزدی، ۱۳۸۶: ۴).
بنابراین افزایشِ گرایش زنان به آموزش عالی، پدیدهای نیست که فقط خاص کشور ایران باشد، بلکه آن، پدیدهای جهانی است. اینکه چه عواملی باعث افزایش گرایش زنان به آموزش عالی شده است میتوان به عوامل بسیاری اشاره کرد. عواملی چون اشتغال، مدرکگرایی، کسب منزلت اجتماعی، کسب دانش، کسب هویت جدید، خلاقیت، عزت نفس، خدمت به جامعه و در گرایش زنان به آموزش عالی تأثیرگذار است. البته نقش تمام عواملی که در این قضیه دخیل هستند به یک اندازه نیست. بعضی از عاملها، با شدت و قدرت بیشتری به این جریان میافزایند و بعضی دیگر از قدرت کمتر و ملایمتری در جذب زنان به آموزش عالی برخوردارند. در تحقیق حاضر در میان این عوامل بر کسب منزلت اجتماعی به عنوان عاملی که منجر به افزایش سرمایه فرهنگی خانواده و شخص میشود و همچنین هویت نقش جنسیتیِ مدرن، به عنوان عاملی که در گرایش زنان به آموزش عالی مؤثر است تأکید میشود. البته باید به خاطر داشت که این رابطه یکطرفه نیست و آموزش عالی نیز بر افزایش سرمایه فرهنگی و شکلگیری هویت نقش جنسیتی تأثیرگذار است. ضمناً باید توجه داشت که در مقابل افزایش حضور دختران در دانشگاهها با کاهش حضور پسران نیز در آن مواجه هستیم. باید اشاره کرد که کاهش حضور پسران نیز با عواملی چون عدم کارایی مدارک دانشگاهی در ایجاد کسب و کار، خدمت مقدس سربازی، فشار اجتماعی و . مرتبط است. اشتغال را میتوان به عنوان یکی از مهمترین عوامل تأثیر گذار بر کاهش حضور پسران در دانشگاهها بر شمرد، زیرا شغل برای پسرانی که در سن ۱۸-۱۹ سالگی قرار دارند، اگر نگوییم یک ضرورت تلقی میشود یکی از مهمترین مشغلههای ذهنی آنها به شمار میآید. لذا با توجه به عدم تناسب مدارک دانشگاهی با بازار کار یا به گونهای روشنتر، عدم تناسب خروجیهای دانشگاهها؛ با ورودیهایِ به بازار کار؛ باعث شده که بسیاری از فارغالتحصیلان و دانشآموختگان دانشگاهها با مدارک معتبر دانشگاهی با شغلی مناسب روبرو نشوند. باید توجه کرد که در کنار معزل اشتغال برای پسران، مشکل خدمت سربازی نیز برای آنان وجود دارد. سربازی پسران هم در ابتدای راهیابی به دانشگاه، و هم در انتهای این مسیر بر کاهش حضور آنان در آموزش عالی تأثیرگذار است. پسرانی که نتوانند در کنکور سراسری جذب دانشگاه شوند باید راهی خدمت سربازی شوند، و در شرایطی که بتوانند جواز کسب حضور در دانشگاه را کسب کنند، در پسِ اخذ مدرک دانشگاهی، ملزم به گذراندن آن (خدمت سربازی) هستند. پسری که مدرک دانشگاهی لیسانس را کسب میکند در سن ۲۲-۲۳ سالگی قرار دارد. با گذراندن خدمت سربازی سن وی به حدود ۲۵ سالگی افزایش پیدا میکند. این فرد در سن ۲۵ سالگی تازه باید در بازار کار به دنبال شغلی مناسب برای تشکیل زندگیای آبرومندانه بگردد. در چنین شرایطی فرزندان ذکور خانوادهها چشم امیدی به مدارک دانشگاهی نمیدوزند و اصولاً پس از اخذ مدرک متوسطه راهی بازار کار میشوند، و قبل از گذراندن خدمت سربازی، بسیاری از مشکلاتی که بعد از گذراندن آن، دانشآموختگان دانشگاه با آن مواجه هستند، حل و فصل میکنند و ادامه مسیر زندگی خود را هموار میسازند. علاوه بر عوامل مذکور، میتوان عامل اجتماعی دیگری را نیز در پیدایش این وضعیت، یعنی عدم توازن جنسیتی در دانشگاهها بر شمرد.
این عامل عبارت است از بالا رفتن سن ازدواج دختران. اگر چه طی چهار دهۀ اخیر، میانگین سن ازدواج در جامعه ما رشد چشمگیری داشته است، ولی این رشد برای دختران بیشتر بوده است. به گونهای که طی چهار دهۀ گذشته میانگین سن ازدواج مردان حدود ۳ سال افزایش داشته و میانگین سن ازدواج زنان حدود ۶ سال رشد کرده و به حدود ۲۴ سال رسیده است. این در حالی است که اگر دختران پس از فارغ التحصیل شدن در دبیرستان بلافاصله وارد دانشگاه شوند، میتوانند در سنین ۲۲ یا ۲۳ سالگی دوره کارشناسی خود را به اتمام برسانند. بنابراین میانگین سن ازدواج، بالاتر از میانگین سن فارغ التحصیلی از دانشگاه در دوره کارشناسی است. از اینرو تسهیلات جدیدی برای ادامه تحصیل دختران فراهم آمده و تعهدات خانوادگی مانع تحصیلات عالیه آنان نمیشود (هاشمی و جوادییگانه ۱۳۸۷: ۱۲۵).
البته باید توجه داشت که افزایش مشارکت زنان در آموزش عالی هم پیامدهای مثبت و هم پیامدهای منفی زیادی را به همراه دارد. افزایش آگاهی اجتماعی زنان نسبت به حقوق خود، ارتقاء منزلت اجتماعی، جلب مشارکت اجتماعی آنان، تغییر نگرش جامعه نسبت به زنان و گسترش دامنه انتخابها مانند انتخاب همسر از جمله پیامدهای مثبت گرایش زنان به آموزش عالی هستند. و از پیامدهای منفی این پدیده که آن را به عنوان نوعی مسئلۀ اجتماعیِ حائز اهمیت برای پژوهش مطرح میکند می توان به موادرد ذیل اشاره کرد:
۱) ناهمگنی بین تحصیلات زنان و مردان به ویژه از لحاظ همسان همسری: طبیعی است بنابر شرایط موجود، به دلیل وجود الگوی ناهمسان همسری در سن ازدواج، و ترجیح پسران به ازدواج با دخترانی که فاصله سنی مناسبی با یکدیگر دارند، بخشی از دختران به ویژه دختران با تحصیلات دانشگاهی فرصت ازدواج را از دست بدهند که این امر خود در بردارندۀ عواقب اجتماعی و اخلاقی چشمگیری خواهد بود. ۲) بالا رفتن سن ازدواج: تأخیر در ازدواج تحول مهم و قابل بحثی برای زنان است و به همان اندازه برای مردان مشاهده نمیشود؛ اگر چه به دلیل تفاوت جنسیتی و فاصلۀ سنی زن و شوهر، نسبت زنان ازدواج کرده در هر گروه سنی بالاتر از مردان همان گروه سنی است، این میانگین بین زنانی که بیسواد بودهاند و زنانی که باسواد بودهاند، بیان کنندۀ تفاوت معنیداری بوده است و این میانگین را به ترتیب ۱/۱۷ و ۸/۱۸ سال نشان میدهد، همچنین ضریب همبستگی پیرسون، بین سن، در هنگام ازدواج و سالهای تحصیل در این دادهها، ۳۵۴/۰ به دست آمده که در سطح پایینتر از ۰۱/۰، از نظر آماری معنیدار است. بنابراین آموزش و سطح تحصیلات به طور مستقیم عامل محتمل به تأخیر افتادن ازدواج زنان است (کوششی، ۱۳۸۴: ۵۹). ۳).
تغییر نقش زنان در خانواده به ویژه تعارض نقش: در یک بررسی، که از ۳۲۵ زن در چهار منطقه تهران صورت گرفته، بیشتر زنان مورد پرسش (۶۰ درصد) بر اهمیت نقش سنّتی و مسئولیتهای خانهداریِ خود تأکید کردند و در قبال این نقش، نسبت به کار بیرون از خانه؛ اولویت قایل شدند. آنها معتقد بودند بین کار، به عنوان یک فعالیت اقتصادی در جامعه و حفظ و نگهداری زندگی خانوادگی و مراقبت از کودکان تعارض وجود دارد و آنها غالبا حفظ زندگی خانوادگی را بر کار بیرون ترجیح میدهند، اما همچنان علاقه مند به کار و فعالیت اقتصادی بیرون از خانه هستند و در نتیجه ایفای همزمان هر دو نقش باعث میشود آنها دچار تعارض نقش بشوند (توسلی، ۱۳۸۲: ۴). ۴).
کاهش باروری: در مطالعه ای در همین زمینه که میان زنان فاقد تحصیلات عالی و دارای تحصیلات عالی انجام شد، زنان فاقد تحصیلات عالی ۱/۳۳ درصد تعداد فرزندانشان را ۲ فرزند اعلام کردند در حالی که افراد دارای تحصیلات عالی ۵۰ درصد تعداد فرزندانشان را ۱ فرزند اعلام کردند (براری و محسنی تبریزی ، ۱۳۸۹: ۸۹). ۵) افزایش طلاق: بالا رفتن میزان تحصیلات و اشتغال زنان نیز یکی از دلایل جدایی است. زنان در صورت استقلال مالی ترسی از جدایی ندارند و آسان تر طلاق میگیرند در مطالعهای (۱۳۷۶) ۶/۱۶% از افراد پاسخگو تحصیلاتشان در مقطع راهنمایی یا ابتدایی بوده است و ۲۰% از افراد مقطع دیپلم بودهاند و ۳/۶۳% از افراد پاسخگو در هنگام طلاق تحصیلات عالی داشتهاند(ستوده، ۱۳۷۶: ۲۱۲-۲۱۳).
دانلود پایان نامه های ارشد